«بسم الله الرحمن الرحیم»
متن کتاب«گزارش لحظه به لحظه از واقعهی غدیر»
از سؤال 21 تا 30
غدير، داستان اعتقاد
در نقطهى غدير توقفى بايد، كه با حقيقت انسان سر و كار دارد. هزار و چهارصد سال است كه شيعه زلال پر بركت غدير را به پاى درختان ولايت مىافشاند، و از آن بيابان خشك باغهاى پر ثمر اعتقادى و گلهاى زيباى محبت را پرورش مىدهد.
آغاز پانزدهمين قرنى است كه شيعه با حجتى قوى و برهانى قاطع، كه پيامبر (صلیاللهعلیهوآله) به دستش داده، پرچم بلند «اَشْهَدُ اَنَّ عَلِيّاً وَلِىُّ اللَّهِ» را برافراشته و از مرزهاى اعتقادى خويش پاسدارى مىكند.
غدير، مراسمى عظيم و مجموعهاى فراموش نشدنى در تاريخ اسلام است كه بعنوان «واقعهى غدير» جايگاه خاصى در اعتقادات مقدس ما دارد.
در كتاب حاضر با يادى از عظمت مراسم سه روزهى غدير در تاريخ اسلام، گزارشى به صورت لحظه به لحظه با تمام جزئيات واقعهى غدير در قالب داستانى تقديم مىشود؛ تا غدير را آنگونه كه واقع شده بياموزيم و به نسلهاى آينده بسپاريم.
آنچه در ترسيم واقعهى غدير آوردهايم با استناد به منابع است، و حتى يك كلمه بصورت تخيل و پردازش آورده نشده است. آدرسهاى منابع نيز بصورت پىنوشت در پايان كتاب آمده است.
به اميد روزى كه در كنار صاحب غدير حضرت بقية اللَّه الاعظم ارواحنا فداه و عجّل اللَّه فرجه، غدير را به جشنى ديگر نشينيم، و داستان آن روزهاى شيرين را از دو لب مبارك آن حضرت بشنويم.
قم، محمد باقر انصارى زنجانى
عيد غدير 1421، زمستان 1379
عظمت غدير
خطابهى غدير بعنوان آينهى تمامنماى ولايت اميرالمؤمنين (عليهالسلام) بين تمام خطابههاى اسلام ويژگيهايى دارد كه آن را بصورت منحصر بفرد درآورده است. اين اهميت باز مىگردد به متن خطبه و فضاى خاصى كه اين سخنرانى در آن انجام شده است.
مهمترين مقاصد حضرت در خطبهى غدير را مىتوان در موارد زير خلاصه كرد:
1. نتيجهگيرى از زحمات 23 سالهى رسالت با تعيين ادامه دهندگان اين راه.
2. حفظ دائمى اسلام با جانشينانى كه از عهدهى اين مهم برآيند.
3. اقدام رسمى براى تعيين خليفه كه از نظر قوانين ملل سنديت دارد.
4. ترسيم خط مشى آيندهى مسلمين تا آخر دنيا.
5. اتمام حجت بر مخالفان اسلام اعم از مقصرين و معاندين.
اين اهداف بلند در سايهى شرايطى انجام شد كه شايستهى ابديت غدير بود، و آن را بعنوان يك واقعهى استثنايى در آورد. امام باقر (عليهالسلام) مىفرمايد:
لَمْيُنادِ بِشَىْءٍ مِثْلَ ما نُودِيَ بِالْوِلايَةِ يَوْمَ الْغَديرِ. هيچ حكمى مثل ولايت در غدير اعلام نشده است!
عظمت خاص غدير را در جهات زير مىتوان ترسيم كرد:
1. شرايطى كه براى ابلاغ اين اصل اعتقادى اسلام بر پا شد كه آن اجتماع بزرگ و شيوهى خاص بيان و منبر، فقط در اين ماجرا بوده است. بخصوص مسئلهى وداع پيامبر (صلیاللهعلیهوآله) با مردم حاكى از اين بود كه با اعلام ولايت اسلام از نظر دشمنان خارجى نفوذ ناپذير شده است.
2. مسئلهى امامت فقط بصورت يك خبر و پيام و خطابه اجرا نشد، بلكه بعنوان حكم و فرمان اجرا گرديد، و با گرفتن بيعت از عموم مسلمانان و تعهد گرفتن از آنان اعلام شد.
3. شرايط جغرافيايى غدير كه قبل از تقاطع جادهها در جحفه و پيش از تفرق قبايل بوده است. همچنين توقف سه روزه در بيابانى داغ و شرايط زمانى حجة الوداع پس از ايام حج كه عظيمترين اجتماع مسلمانان تا آن روز بود.
4. مقام مخاطِب خطبه، و نيز حالت خاص مخاطَبين يعنى
حاجيان، آن هم پس از اتمام حج و هنگام بازگشت، و نيز اعلام نزديكى رحلت پيامبر (صلیاللهعلیهوآله)، چه آنكه حضرت 70 روز پس از اين سخنرانى از دنيا رحلت نمودند.
5. خطاب خداوند كه: «اى پيامبر، ابلاغ كن آنچه از طرف خداوند بر تو نازل شده كه اگر ابلاغ نكنى رسالت خود را نرساندهاى»، كه در هيچيك از فرامين الهى چنين مطلبى گفته نشد.
6. بيم پيامبر (صلیاللهعلیهوآله) از كارشكنىهاى منافقين، و دستور قاطع الهى بر لزوم ابلاغ حكم ولايت و امامت براى آيندهى مسلمين، از خصوصيات ابلاغ اين حكم الهى بود.
7. ضمانت الهى بر حفظ پيامبر (صلیاللهعلیهوآله) از شرّ دشمنان در خصوص اين ابلاغ و رسالت كه در هيچيك از احكام الهى چنين ترسى نبود و چنين ضمانتى انجام نشد.
8. مفاهيم بلند و حساسى كه در تبيين مقام ولايت در متن خطبه فرمودند و معناى دقيق آن را به روشنترين وجهى بيان نمودند.
9. مراسم خاصى كه قبل و بعد از خطبه واقع شد كه بيعت و عمامهى «سحاب» و تهنيت از نمونههاى آن است و دلالت بر اهميت ويژهى اين ماجرا مىنمايد.
10. خطاب خداوند كه: «امروز دين شما را كامل كردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم»، كه تا آن روز مشابه آن را هم نفرموده بود.
11. توجه خاصّ ائمهعليهمالسلام به سخنان پيامبر (صلیاللهعلیهوآله) در غدير،و بخصوص كلام اميرالمؤمنين و حضرت زهراعليهماالسلام كه فرمودند:
«روز غدير خم براى كسى عذرى باقى نگذاشت». همچنين اهتمام علما به تفصيل مباحث مربوط به غدير به تبعيت از ائمه عليهمالسلام بعنوان ريشهى اصيل ولايت و امامت، بيانگر ارزش اعتقادى آن در طول تاريخ است.
12. سند و شيوهى نقل اين حديث از نظر حديثى، تاريخى، كلامى و ادبى، و همچنين فراگيرى و راهيابى آن به قلوب مردم، در ميان روايات ولايت بىمانند است. محققان تواتر اين حديث را به اثبات رسانده، و همهى مسلمانان با هر فرقه و مسلكى كه دارند به درستى اين حديث اعتراف كردهاند.
همهى اينها حاكى از اهميت ويژهى غدير در فرهنگ اسلام است، و به ما هشدار مىدهد كه اين اصل اعتقادى شيعه را با تمام هستى خويش پاس بداريم.
از مدينه تا غدير
آغاز سفر
در سال دهم هجرى پيامبر (صلیاللهعلیهوآله) براى اولين بار بطور رسمى اعلان عمومى حج دادند تا همهى مردم در حد امكان حاضر شوند. آنحضرت اين سفر را بعنوان «حجة الوداع» مطرح كردند، كه به معناى تنها سفر پر خاطرهى آن حضرت در دلها جاى گرفت.
هدف از اين سفر بيان دو حكم مهم از قوانين اسلام بود كه هنوز براى مردم بطور كامل و رسمى تبيين نشده بود: يكى حج، و ديگرى مسئلهى خلافت و ولايت و جانشينى بعد از پيامبر (صلیاللهعلیهوآله).
پس از دستور الهى، پيامبر (صلیاللهعلیهوآله) مناديانى را به مدينه و اطراف آن فرستادند و تصميم اين سفر را به اطلاع همه رساندند تا هركس بخواهد خود را آمادهى اين سفر و همراهى آن حضرت نمايد.
پس از اعلان عمومى، عدهى بسيارى از اطراف مدينه به شهر آمدند تا همراه حضرت و مهاجرين و انصار در سفر مكه ملازم ركاب حضرت باشند.
با حركت كاروان پيامبر (صلیاللهعلیهوآله) در بين راه مدينه تا مكه افراد قبايل به جمعيت اضافه مىشدند. با رسيدن اين خبر مهم به مناطق دورتر، مردم اطراف مكه و شهرهاى يمن و غير آن نيز بسوى مكه سرازير شدند تا جزئيات احكام حج را شخصاً از پيامبرشان بياموزند و در اين اولين سفر رسمىِ حضرت بعنوان حج شركت داشته باشند.
اضافه بر آنكه حضرت اشاراتى فرموده بودند كه امسال سال آخر عمر من است، و اين مىتوانست باعث شركت همه جانبهى مردم باشد.
جمعيتى حدود يكصد و بيست هزار نفر در مراسم حج شركت كردند، كه فقط هفتاد هزار نفر آنان از مدينه بهمراه حضرت حركت كرده بودند، و جمعيت لبيك گويان در جاى جاى جاده در حركت بودند.
از مدينه تا مكه
كاروان بزرگ پيامبر (صلیاللهعلیهوآله) روز شنبه بيست و پنجم ماه ذى قعده از مدينه حركت كردند. به دستور آن حضرت مردم لباس احرام همراه برداشته بودند، و خود حضرت نيز غسل كرده و دو لباس احرام همراه برداشتند؛ و براى احرام تا مسجد شجره در نزديكى مدينه آمدند.
اهل بيت معظم پيامبر (صلیاللهعلیهوآله) كه فاطمه زهرا و امام حسن و امام حسين عليهمالسلام و ساير فرزندان آن حضرت بودند، و نيز همسران آن حضرت همگى سوار بر هودجهاى شتران همراه حضرت بودند.
با رسيدن به «مسجد شجره» احرام بستند و مسير ده روزه تا مكه را آغاز كردند، و قافلهاى عظيم كه شامل مردم سواره و پياده بود همراه آن حضرت به حركت در آمدند.
صبح روز يكشنبه را در منطقهاى توقف كردند و تا شب همانجا ماندند، و پس از نماز مغرب و عشا حركت كردند. صبح روز بعد به «عِرْق الظَبْيَة» رسيدند، و سپس در «رَوْحاء» توقف مختصرى كردند. از آنجا براى نماز عصر به «مُنصرَف» رسيدند. هنگام نماز مغرب و عشا در «مُتَعَشّى» پياده شدند و شام را همانجا صرف كردند. براى نماز صبح به «اثاية» رسيدند، و صبح روز سهشنبه در «عَرْج» بودند، و روز چهارشنبه به «سَقْياء» رسيدند.
در بين راه، پيادهها سختىِ راه را مطرح كردند و از حضرت سوارى درخواست نمودند. حضرت كه سوارى در اختيار نداشتند، دستور دادند تا براى آسانى سير، كمرهاى خود را ببندند و راه رفتنشان را بين تند رفتن و دويدن قرار دهند. با انجام اين دستور راحتتر شدند.
روز پنجشنبه به «اَبْواء» رسيدند كه قبر حضرت آمنه مادر پيامبر (صلیاللهعلیهوآله) آنجا بود، و حضرت قبر مادر را زيارت كردند.
روز جمعه با عبور از «جُحفه» و «غدير خم» عازم «قُدَيْد» شدند و شنبه آنجا بودند. روز يكشنبه تا «عُسفان» آمدند و روز دوشنبه به «مَرّ الظهران» رسيدند و تا شب آنجا ماندند.
شب به سوى «سَيْرَف» حركت كردند و به آنجا رسيدند كه منزل بعدى مكه معظمه بود. بعد از ده روز طى مسافت، در روز سه شنبه پنجم ذىحجة اولين كاروان حج اسلام با جلال و عظمتى بىنظير وارد شهر «مكه» شدند.
حجاج يمن همراه اميرالمؤمنين
در ايامى كه سفر حج اعلام شد، اميرالمؤمنين (عليهالسلام) با لشكرى از طرف پيامبر (صلیاللهعلیهوآله) به «نَجْران» و سپس «يمن» رفته بودند. هدف از اين سفر دعوت به اسلام و جمعآورى خمس و زكات و جزيه بود و نيز حل اختلافى كه بين اهل يمن پيش آمده بود.
پيامبر (صلیاللهعلیهوآله) هنگام حركت از مدينه براى اميرالمؤمنين (عليهالسلام) نامهاى فرستادند، و طى آن دستور دادند آن حضرت نيز با لشكر و كسانى از اهل يمن كه مايل به شركت در مراسم حج هستند از آنجا به سوى مكه حركت كنند.
اميرالمؤمنين (عليهالسلام) پس از پايان كارهاى محوله در نجران و يمن، با لشكر همراه و دوازده هزار نفر از اهل يمن عازم مكه شدند. با نزديك شدن كاروان پيامبر (صلیاللهعلیهوآله) به مكه از طرف مدينه، اميرالمؤمنين (عليهالسلام) هم از طرف يمن به اين شهر نزديك شدند و دستور دادند مردم در ميقات اهل يمن احرام ببندند.
سپس حضرت جانشينى در لشكر تعيين كردند و خود پيشتر به ملاقات پيامبر (صلیاللهعلیهوآله) شتافتند، و در نزديكى مكه خدمت حضرت رسيدند و گزارش سفر را دادند. پيامبر (صلیاللهعلیهوآله) بسيار مسرور شدند و دستور دادند هر چه زودتر لشكر همراه و حجاج يمنى را به مكه بياورد. اميرالمؤمنين (عليهالسلام) به محل لشكر بازگشتند و همراه آنان- همزمان با قافلهى پيامبر (صلیاللهعلیهوآله)- روز سه شنبه پنجم ذىحجه وارد مكه شدند.
اعمال حج
با رسيدن روز نهم ذىحجة مراسم حج آغاز شد. حضرت به موقف عرفات و سپس به مشعر رفتند، و روز دهم در مِنى قربانى و رمى جمرات و ساير اعمال را انجام دادند.
سپس طواف و سعى و بعد از آن اعمال ديگر حج را به ترتيب به انجام رساندند، و در هر مورد واجبات و مستحبات آن را براى مردم بيان فرمودند. بدينسان تا پايان روز دوازهم ذى حجة اعمال سه روزهى حج پايان يافت.
تحويل ميراث انبياء به صاحب ولايت
پس از پايان مراسم حج دستور الهى بر پيامبر (صلیاللهعلیهوآله) چنين نازل شد:
نبوت تو به پايان رسيده و روزگارت كامل شده است. اسم اعظم و آثار علم و ميراث انبياء را به على بن ابىطالب بسپار كه او اولين مؤمن است. من زمين را بدون عالمى كه اطاعت من و ولايتم با او شناخته شود و حجت بعد از پيامبرم باشد رها نخواهم كرد».
يادگارهاى انبياء عليهمالسلام صُحُف آدم و نوح و ابراهيم عليهمالسلام و تورات و انجيل و عصاى موسى (عليهالسلام) و انگشتر سليمان (عليهالسلام) و ساير ميراثهاى ارجمندى است كه فقط در دست حجج الهى است، و نزد انبياى گذشته و اوصياى ايشان دست به دست گشته تا آن روز كه خاتم انبياء (صلیاللهعلیهوآله) حافظ آن بود، و اينك بايد به اوصياى آن حضرت انتقال مىيافت.
پيامبر (صلیاللهعلیهوآله)، اميرالمؤمنين (عليهالسلام) را فراخواند و مجلس خصوصى تشكيل دادند و ودايع الهى را به آن حضرت تحويل داد، و بدينسان ميراث ششهزار سالهى انبياء عليهمالسلام به اميرالمؤمنين (عليهالسلام) سپرده شد. اين ودايع از اميرالمؤمنين (عليهالسلام) به امامان بعد منتقل شده تاكنون كه در دست مبارك آخرين حجت پروردگار حضرت بقية اللَّه الاعظم (عليهالسلام) است.
سلام به عنوان «اميرالمؤمنين»
پيش از حركت به سوى غدير، در مكه جبرئيل لقب «اميرالمؤمنين» را بعنوان اختصاص آن به على بن ابىطالب (عليهالسلام) از جانب الهى آورد، اگر چه اين لقب قبلاً نيز براى آن حضرت تعيين شده بود.
پيامبر (صلیاللهعلیهوآله) دستور دادند تا بزرگان اصحاب جمع شوند و طى مراسم خاصى نزد على (عليهالسلام) بروند و بعنوان «اميرالمؤمنين» بر او سلام كنند و «السلام عليك يا اميرالمؤمنين» بگويند، و بدينوسيله در زمان حيات خود، از آنان اقرار بر امير بودن على (عليهالسلام) گرفت.
در اينجا ابوبكر و عمر بعنوان اعتراض به پيامبر (صلیاللهعلیهوآله) گفتند: آيا اين حقى از طرف خدا و رسولش است؟ حضرت غضبناك شد و فرمود: «حقى از طرف خدا و رسولش است. خداوند اين دستور را به من داده است».
اعلان عمومىِ حضور در غدير
با اينكه انتظار مىرفت پيامبر (صلیاللهعلیهوآله) در اين اولين و آخرين سفر حج خود مدتى در مكه بمانند، ولى بلافاصله پس از اتمام حج حضرت به منادىِ خود بلال دستور دادند تا به مردم اعلان كند:
فردا- روز چهاردهم ذى حجه- همه بايد حركت كنند تا در وقت معين در «غدير خم» حاضر باشند و كسى جز معلولان نبايد باقى بماند.
انتخاب منطقهى «غدير» به امر خاص الهى از چند جهت قابل ملاحظه بود:
يكى اينكه در راه بازگشت از مكه، كمى قبل محل افتراق كاروانها و تقاطع مسيرها در جحفه است.
دوم اينكه در آيندههاى اسلام كه كاروانهاى حج در راه رفت و برگشت از اين مسير عبور مىكنند با رسيدن به وادى غدير و نماز در مسجد پيامبر (صلیاللهعلیهوآله)، تجديد خاطره و بيعتى با اين زيربناى اعتقادى خود مىنمايند و ياد آن در دلها احيا مىگردد.
سوم اينكه «غدير» محلى بسيار مناسب براى برنامهى سه روزه پيامبر (صلیاللهعلیهوآله) و ايراد خطبه براى آن جمعيت انبوه بود.
اينك پيامبر (صلیاللهعلیهوآله) پس از دورى ده ساله از وطن خود مكه- بدون آنكه مدتى اقامت كنند تا مسلمانان به ديدارش بيايند و مسائل خود را مطرح كنند- با پايان مراسم حج فوراً از مكه خارج شدند و مردم را نيز به خروج از مكه و حضور در «غدير» امر نمودند.
موقعيت جغرافيايى غدير خم
منطقهى غدير خم بيابانى باز و وسيع در مسير سيلاب وادى جحفه بود. اين سيلاب از مشرق به مغرب جارى مىشد و پس از عبور از غدير به جحفه مىرسيد و سپس تا درياى سرخ ادامه پيدا مىكرد و سيلهاى ساليانه را به دريا مىريخت.
در اين مسير آبگيرهايى طبيعى بوجود آمده بود كه پس از عبور سيل، آبهاى باقيمانده در آن جمع مىشدند و در طول سال بعنوان ذخاير آبى شناخته مىشدند و به آنها اصطلاحاً «غدير» مىگفتند.
در مناطق مختلف، غديرهاى زيادى در مسير سيلها وجود داشت كه با نامگذارى از يكديگر شناخته مىشدند. اين غدير هم براى شناخته شدن از غديرهاى ديگر بنام «غدير خم» نامگذارى شده بود.
كنار اين آبگير پنج درخت سرسبز و كهنسال از نوع «سَمُر» شبيه درخت چنار وجود داشت، كه درخت خاص صحراها است. اين پنج درخت با شاخ و برگ انبوه و قامت بلند، سايبانى خوب براى مسافران خسته ايجاد كرده بود.
لذا در آن شرايط، اين بيابان وسيع بعنوان بهترين مكان براى مراسم سه روزهى غدير انتخاب شد، و جايگاه سخنرانى زير همان درختان در نظر گرفته شد كه هم مشرف بر بيابان و محل تجمع مخاطبين بود و هم سايبان مناسبى براى ايراد خطابه بنظر مىآمد.
سخنرانى غدير
ورود به منطقه غدير
روز پنجشنبه قافلهى عظيم غدير به حركت درآمد، و سيل جمعيت كه بيش از صد و بيست هزار نفر بودند بهمراه حضرت سفر پنج روزه تا غدير را آغاز كردند. حتى پنج هزار نفر از اهل مكه و دوازده هزار نفر از اهل يمن- در جهت مخالف مسير ديار خود- براى درك مراسم غدير همراه حضرت آمدند.
طبق فرمان پيامبر (صلیاللهعلیهوآله) كسى از حاجيان در مكه باقى نماند و همه به قصد حضور در بزرگترين همايش تاريخى اسلام عازم ميعادگاه غدير شدند. كاروان از همان مسيرى كه از مدينه تا مكه آمده بودند بازمىگشتند.
پس از خروج از مكه ابتدا به «سَيْرَف» رسيدند و از آنجا تا «مَرّ الظهران» آمدند. آبادى بعدى «عُسفان» بود و از آنجا به «قُدَيْد» رسيدند. اينك به جحفه نزديك مىشدند كه «غدير» كنار آن بود.
نزديك ظهر روز دوشنبه هيجدهم ذىحجه، همينكه به منطقهى «غدير خم» رسيدند، حضرت مسير حركت خود را به طرف راست جاده و به سمت غدير تغيير دادند و فرمودند:
اَيُّهَا النَّاسُ، أجيبُوا داعِيَ اللَّهِ، اَنَا رَسُولُ اللَّهِ.
اى مردم، دعوت كنندهى خدا را اجابت كنيد كه من پيامآور خدايم.
اين كنايه از آن بود كه هنگام ابلاغ پيام مهمى فرا رسيده است. لذا فرمان دادند تا منادى ندا كند: «همهى مردم متوقف شوند، و آنانكه پيش رفتهاند بازگردند، و آنانكه پشت سر هستند توقف كنند»، تا آهسته آهسته همهى جمعيت در محل از پيش تعيين شده جمع گردند.
همچنين دستور دادند: كسى زير درختان كهنسالى كه در آنجا بود نرود و آن مكان براى برپايى جايگاه سخنرانى خالى بماند.
پس از اين دستور، همهى مَرْكبها متوقف شدند، و كسانى كه پيشتر رفته بودند بازگشتند، و همهى مردم در منطقهى غدير پياده شدند، و هر يك براى خود جايى پيدا كردند و براى توقف سه روزه خيمه زدند، و كمكم آرام گرفتند.
اينك صحرا براى اولين بار شاهد تجمع عظيم بشرى بود. وجود مقدس پنج نور پاك، پيامبر و اميرالمؤمنين و حضرت زهرا و امام حسن و امام حسينعليهمالسلام عظمت اين اجتماع بزرگ را چندين برابر مىكرد.
تركيب مختلفى مردان و زنان، از اقوام و قبايل و شهرهاى مختلف، با درجات متفاوتى از ايمان در برابر منبر پيامبرشان زانو زده بودند، كه اين نيز نقطهى جالب توجه ديگرى از اين همايش با شكوه بود.
شدت گرما در اثر حرارت آفتاب و داغى زمين بحدى ناراحت كننده بود كه مردم و حتى خود حضرت گوشهاى از لباس خود را به سر انداخته و گوشهاى از آن را زير پاى خود قرار داده بودند، و عدهاى از شدت گرما عباى خود را به پايشان پيچيده بودند!
آماده سازى جايگاه سخنرانى و منبر
از سوى ديگر، پيامبر (صلیاللهعلیهوآله) چهار نفر از اصحاب خاص خود يعنى مقداد و سلمان و ابوذر و عمار را فراخواندند و به آنان دستور دادند تا به محل درختان كهنسال - كه در يك رديف كنار هم بودند- بروند و آنجا را آماده كنند.
آنها خارهاى زير درختان را كندند و سنگهاى ناهموار را جمع كردند و آنجا را جارو زدند و آب پاشيدند. سپس شاخههاى پايين آمدهى درختان را كه تا نزديكى زمين آمده بود قطع كردند.
بعد از آن در فاصلهى بين دو درخت، روى شاخهها پارچهاى انداختند تا سايبانى از آفتاب باشد، و آن محل براى برنامهى سه روزهاى كه حضرت در نظر داشتند كاملاً مساعد شود.
سپس در زير سايبان، سنگها را روى هم چيدند و از رواندازهاى شتران و ساير مركبها هم كمك گرفتند، و منبرى به بلندى قامت حضرت ساختند و روى آن پارچهاى انداختند. منبر را طورى بر پا كردند كه نسبت به جمعيت در وسط قرار بگيرد و پيامبر (صلیاللهعلیهوآله) هنگام سخنرانى مشرف بر مردم باشد تا صداى حضرت به همه برسد و همه او را ببينند.
با توجه به كثرت جمعيت، ربيعه را كه صداى بلندى داشت انتخاب كردند تا كلام حضرت را براى افرادى كه دورتر قرار داشتند تكرار كند تا مطالب را بهتر بشنوند.
پيامبر و اميرالمؤمنين بر فراز منبر
مقارن ظهر، انتظار مردم به پايان رسيد و منادىِ حضرت نداى نماز جماعت داد. مردم از خيمهها بيرون آمدند و مقابل منبر جمع شدند و صفهاى نماز را منظم كردند. پيامبر (صلیاللهعلیهوآله) نيز از خيمهى خود بيرون آمدند و در جايگاه نماز قرار گرفتند، و نماز جماعت را اقامه فرمودند.
بعد از آن مردم ناظر بودند كه پيامبر (صلیاللهعلیهوآله) از منبر غدير بالا رفتند، و بر فراز آن ايستادند. سپس اميرالمؤمنين (عليهالسلام) را فراخواندند، تا بر فراز منبر در سمت راستش بايستد. قبل از شروع خطبه، اميرالمؤمنين (عليهالسلام) بر فراز منبر يك پله پائينتر در طرف راست حضرت ايستادند و دست پيامبر (صلیاللهعلیهوآله) بر شانهى آن حضرت بود.
سپس آن حضرت نگاهى به راست و چپ جمعيت نمودند و منتظر شدند تا مردم كاملاً جمع شوند. زنان نيز در قسمتى از مجلس نشستند كه پيامبر (صلیاللهعلیهوآله) را بخوبى مىديدند.
پس از آماده شدن مردم، پيامبر اكرم (صلیاللهعلیهوآله) سخنرانىِ تاريخى و آخرين خطابهى رسمى خود را براى جهانيان آغاز كردند.
با در نظر گرفتن اين شكل خاص سخنرانى، كه دو نفر بر فراز منبر ايستادهاند، و بيش از صد و بيست هزار بيننده، آن مُبلِّغ اعظم را مىنگرند؛ به استقبالِ سخنانِ حضرت خواهيم رفت.
دقت در اين نكته لازم به نظر مىرسد كه اجتماع 120000 نفر براى يك سخنرانى و در مقابل يك خطيب كه همه بتوانند او را ببينند، در دنياى امروز هم مسئلهى غيرعادى است؛ تا چه رسد به عصر بعثت كه در گذشتهى ششهزار سالهى انبيا تا آن روز هرگز چنين مجلس عظيمى براى سخنرانى تشكيل نشده بود.
سخنرانى پيامبر
سخنرانى تاريخى پيامبر (صلیاللهعلیهوآله) در غدير كه حدود يك ساعت طول كشيد، در يازده بخش قابل ترسيم است:
بنده خدا و تسليم اويم
حضرت در اولين بخش سخن، به حمد و ثناى الهى پرداختند و صفات قدرت و رحمت حق تعالى را ذكر نمودند، و بعد از آن به بندگى خود در مقابل ذات الهى شهادت دادند و فرمودند:
به او و ملائكهاش و كتابهايش و پيامبرانش ايمان مىآورم. دستور او را گوش مىدهم و اطاعت مىنمايم و به آنچه او را راضى مىكند مبادرت مىورزم و در مقابل مقدرات او تسليم مىشوم.
يا ايها الرسول بَلِّغ
در بخش دوم، سخن را متوجه مطلب اصلى نمودند و تصريح كردند كه بايد فرمان مهمى دربارهى على بن ابىطالب ابلاغ كنم، و اگر اين پيام را نرسانم رسالت الهى را نرساندهام و ترس از عذاب او دارم. همچنين تصريح كردند كه خداوند به من چنين وحى كرده است:
«يا اَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما اُنْزِلَ اِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإنْ لَمْتَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ»(مائده/67)
اى پيامبر ابلاغ كن آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده- دربارهى على، يعنى خلافت على بن ابىطالب- و اگر انجام ندهى رسالت او را نرساندهاى، و خداوند تو را از مردم حفظ مىكند.
سپس امر مؤكد پروردگار دربارهى اعلام ولايت را با صراحت تمام مطرح كردند و فرمودند: جبرئيل سه مرتبه بر من نازل شد و از طرف خداوندِ سلام پروردگارم- كه او سلام است- مرا مأمور كرد كه در اين محل اجتماع بپاخيزم و بر هر سفيد و سياهى اعلام كنم كه على بن ابىطالب برادرِ من و وصى من و جانشين من بر امتم و امام بعد از من است. نسبت او به من همانند نسبت هارون به موسى است جز اينكه پيامبرى بعد از من نيست. و او صاحب اختيار شما بعد از خدا و رسولش است.
خداوند در اين مورد آيهاى از كتابش بر من نازل كرده است: «اِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ»(مائده/55)
«صاحب اختيار شما خدا و رسولش هستند و كسانى كه ايمان آورده و نماز را بپا مىدارند و در حال ركوع زكات مىدهند». و على بن ابىطالب است كه نماز را بپا داشته و در حال ركوع زكات داده و در هر حال خداوند عزوجل را قصد مىكند. خداوند از من راضى نمىشود مگر آنچه در حق على بر من نازل كرده ابلاغ نمايم.
دوازده امام تا آخر دنيا
در سومين بخش، امامت دوازده امام بعد از خود را تا آخرين روز دنيا اعلام فرمودند تا همهى طمعها يكباره قطع شود. براى درك عميق از اهميت مسئله فرمودند: اى مردم، اين آخرين بارى است كه در چنين اجتماعى بپا مىايستم. پس بشنويد و اطاعت كنيد و در مقابل امر خداوند پروردگارتان سر تسليم فرود آوريد.
از نكات مهم در سخنرانى حضرت، اشاره به عموميت ولايت آنان بر همهى انسانها و در طول زمانها و در همهى مكانها و نفوذ كلماتشان در جميع امور بود، كه به اين صورت اعلام فرمودند: خداوند عزوجل صاحب اختيار شما و معبود شما است، و بعد از خداوند رسولش و پيامبرش كه شما را مخاطب قرار داده، و بعد از من على صاحب اختيار شما و امام شما به امر خداوند است، و بعد از او امامت در نسل من از فرزندان اوست تا روزى كه خدا و رسولش را ملاقات خواهيد كرد.
نيابت ائمهعليهمالسلام از خدا و رسول در حلال و حرام و جميع امور دنيا و آخرت از نكات بسيار مهم خطبه بود كه آن را با كلماتى دقيق بيان فرمودند:
حلالى نيست مگر آنچه خدا و رسولش و آنان (امامان) حلال كرده باشند، و حرامى نيست مگر آنچه خدا و رسولش و آنان (امامان) بر شما حرام كرده باشند. خداوند عزوجل حلال و حرام را به من شناسانده است، و آنچه پروردگارم از كتابش و حلال و حرامش به من آموخته به او سپردهام.
پس از بيان اين همه عظمت، مردم را از مخالفت برحذر داشتند و فرمودند: اى مردم، او از طرف خداوند امام است، و هركس ولايت او را انكار كند خداوند هرگز توبهاش را نمىپذيرد و او را نمىبخشد.
اى مردم، بخدا قسم پيامبران و رسولان پيشين به من بشارت دادهاند، و من بخدا قسم خاتم پيامبران و مرسلين و حجت بر همهى مخلوقين از اهل آسمانها و زمينها هستم. هر كس در اين مطالب شك كند مانند كفر جاهليت اول كافر شده است. و هر كس در چيزى از اين گفتار من شك كند در همهى آنچه بر من نازل شده شك كرده است، و هر كس در يكى از امامان شك كند در همهى آنان شك كرده است، و شك كننده دربارهى ما در آتش است.
بدانيد كه جبرئيل از جانب خداوند اين خبر را براى من آورده است و مىگويد: «هركس با على دشمنى كند و ولايت او را نپذيرد لعنت و غضب من بر او باد».
در اينجا حضرت مىخواستند حساسترين قسمت سخنرانى را كه برنامهاى عملى نيز همراه داشت بيان كنند. لذا براى آمادگى مردم فرمودند: بخدا قسم، باطن قرآن را براى شما بيان نمىكند و تفسيرش را برايتان روشن نمىكند مگر اين شخصى كه من دست او را مىگيرم و او را بسوى خود بالا مىبرم و بازوى او را مىگيرم و با دو دستم او را بلند مىكنم و به شما مىفهمانم كه:
هر كس من صاحب اختيار اويم اين على صاحب اختيار او است؛ و او على بن ابىطالب برادر و جانشين من است، و ولايتِ او از جانب خداوندِ عزوجل است كه بر من نازل كرده است.
سپس تصوير زيبايى از ارتباط دو ركن اعظم اسلام ارائه نمودند و فرمودند: اى مردم، على و پاكان از فرزندانم از نسل او ثقل اصغرند و قرآن ثقل اكبر است. هر يك از اين دو از ديگرى خبر مىدهد و با آن موافق است. آنها از يكديگر جدا نمىشوند تا بر سر حوض كوثر بر من وارد شوند. بدانيد كه آنان امينهاى خداوند بين مردم و حاكمان او در زمين هستند.
در اين مرحله با قاطعيتى تمام هرگونه تعرض به مقام صاحب غدير را حرام شمردند و فرمودند: بدانيد كه اميرالمؤمنينى جز اين برادرم نيست. بدانيد كه «اميرالمؤمنين» بودن بعد از من براى احدى جز او حلال نيست.
من كنت مولاه فهذا على مولاه
در بخش چهارم خطبه، پيامبر (صلیاللهعلیهوآله) پس از مقدمه چينىهاى قبل و ذكر مقام خلافت و ولايتِ اميرالمؤمنين (عليهالسلام)، براى آنكه تا آخر روزگار راه هر گونه شك و شبهه بسته باشد و در اين راه هر تلاشى در نطفه خنثى شود، آنچه بطور لسانى فرموده بودند به صورت عملى انجام دادند.
ابتدا به اميرالمؤمنين (عليهالسلام) كه بر فراز منبر كنارشان ايستاده بودند، فرمودند: «نزديكتر بيا». آن حضرت نزديكتر آمدند و پيامبر (صلیاللهعلیهوآله) از پشت سر دو بازوى او را گرفتند. در اين هنگام اميرالمؤمنين (عليهالسلام) دست خود را باز كردند تا دستهاى هر دو به سوى آسمان قرار گرفت.
سپس پيامبر (صلیاللهعلیهوآله) اميرالمؤمنين (عليهالسلام) را- كه يك پله پايينتر قرار داشت- از جا بلند كردند تا حدى كه پاهاى آن حضرت محاذى زانوهاى پيامبر (صلیاللهعلیهوآله) قرار گرفت و مردم سفيدى زير بغل ايشان را ديدند كه تا آن روز ديده نشده بود. در اين حال فرمودند:
مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلِىٌّ مَوْلاهُ، اَللَّهُمَّ والِ مَنْ والاهُ وَ عادِ مَنْ عاداهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ.
هر كس من نسبت به او از خودش صاحب اختيارتر بودهام اين على هم نسبت به او صاحب اختيارتر است. خدايا دوست بدار هر كس على را دوست بدارد، و دشمن بدار هر كس او را دشمن بدارد، و يارى كن هر كس او را يارى كند، و خوار كن هر كس او را خوار كند.
در اين قسمت از خطبه، نزول وحى دربارهى كمال دين با ولايت اميرالمؤمنين (عليهالسلام) را اعلام نمودند كه بسيار احساس برانگيز بود. حضرت فرمودند: پروردگارا، تو هنگام روشن شدن اين مطلب و منصوب نمودن على در اين روز، اين آيه را دربارهى او نازل كردى: «الْيَوْمَ اَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ وَ اَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتي وَ رَضيتُ لكُمُ الْإِسْلامَ ديناً». (1) «و مَنَ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلامِ ديناً فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِي اْلآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرينَ»(مائده/3)
«امروز دين شما را برايتان كامل نمودم و نعمت خود را بر شما تمام كردم و اسلام را بعنوان دين شما راضى شدم»، «هر كس دينى غير از اسلام انتخاب كند هرگز از او قبول نمىشود و در آخرت از زيانكاران خواهد بود». پروردگارا، تو شاهدى كه من ابلاغ نمودم.
دين خدا كامل شد
در بخش پنجم حضرت صريحاً فرمودند: «اى مردم، خداوند دين شما را با امامت او كامل نمود. پس هر كس اقتدا نكند به او و به كسانى كه جانشين او از فرزندان من و از نسل او هستند تا روز قيامت و روز رفتن به پيشگاه خداوند عزوجل، چنين كسانى اعمالشان در دنيا و آخرت از بين رفته و در آتش دائمى خواهند بود».
سپس براى آنكه مردم قدر چنين نعمتى را بدانند فرمودند: پيامبرتان بهترين پيامبر و وصيتان بهترين وصى و فرزندان او بهترين اوصياء هستند. اى مردم، نسل هر پيامبرى از صلب خود او هستند ولى نسل من از صلب اميرالمؤمنين على است.
بعد از آن ضمن بيان شمهاى از فضائل اميرالمؤمنين (عليهالسلام) فرمودند: بدانيد كه با على دشمنى نمىكند مگر شقى و با على دوستى نمىكند مگر با تقوى، و به او ايمان نمىآورد مگر مؤمن مخلص. در اينجا با توجه به آيهى «رضيت لكم الاسلام ديناً» فرمودند:
اى مردم، من خدا را شاهد گرفتم و رسالتم را به شما ابلاغ نمودم، و بر عهدهى رسول جز ابلاغ روشن چيزى نيست. اى مردم از خدا بترسيد آنطور كه بايد ترسيد، و از دنيا نرويد مگر آنكه مسلمان باشيد.
ماجراى سقيفه
مرحله ششم از سخنان پيامبر (صلیاللهعلیهوآله) جنبهى غضب الهى را نمودار كرد. حضرت با تلاوت آيات عذاب و لعن از قرآن فرمودند:
منظور از اين آيات عدهاى از اصحاب من هستند كه مأمور به چشم پوشى از آنان هستم، ولى بدانند كه خداوند ما را بر معاندين و مخالفين و خائنين و مقصرين حجت قرار داده است، و چشم پوشى از آنان در دنيا مانع از عذاب آخرت نيست.
در اين مرحله به خلقت نورانى خود واهل بيت اشاره كردند و فرمودند: اى مردم، نور از جانب خداوند عزوجل در من نهاده شده و سپس در على بن ابىطالب و بعد در نسل او تا مهدى قائم؛ كه حق خداوند و هر حقى كه براى ما باشد مىگيرد.
سپس به امامانِ گمراهى كه مردم را به جهنم مىكشانند اشاره كرده فرمودند: اى مردم، بعد از من امامانى خواهند بود كه به آتش دعوت مىكنند و روز قيامت كمك نمىشوند. اى مردم، خداوند و من از آنان بيزار هستيم. اى مردم، آنان و يارانشان و تابعينشان و پيروانشان در پائينترين درجهى آتشاند و چه بد است جاى متكبران!
سپس اشارهاى رمزى به ماجراى سقيفه نمودند كه نطفهى آن توسط منافقان در حجة الوداع با امضاى صحيفهى ملعونه در مكه منعقد شده بود، و فرمودند: «بدانيد كه آنان اصحاب صحيفه هستند. پس هر يك از شما در صحيفهى خود نظر كند»!!
وقتى پيامبر (صلیاللهعلیهوآله) نام «اصحاب صحيفه» را آورد اكثر مردم منظور حضرت از اين كلام را نفهميدند و برايشان سؤال انگيز شد، و فقط مجريان سقيفه و عدهى كمى كه توسط آن حضرت از ماجرا مطلع بودند، مقصود حضرت را فهميدند.
احساس رساندن پيامى بزرگ توسط بزرگِ پيامبران، سنگينى آن را از دوش حضرت برداشته بود. اين بود كه كلماتى حاكى از اين رضايت قلبى بر لسان مبارك حضرت جارى شد و فرمودند:
من رسانيدم آنچه مأمور به ابلاغش بودم، تا حجت باشد بر حاضر و غائب، و بر همهى كسانى كه حضور دارند يا ندارند، به دنيا آمدهاند يا نيامدهاند. پس حاضران به غائبان، و پدران به فرزندان تا روز قيامت برسانند.
در اينجا با صراحت بيشترى دربارهى سقيفه فرمودند: «بزودى امامت را بعد از من بعنوان پادشاهى و با ظلم و زور مىگيرند. خداوند غاصبين و تعدىكنندگان را لعنت كند».
سپس مسئلهى امتحان الهى و عاقبت غاصبين را چنين مطرح كردند: «اى مردم، خداوند عزوجل شما را به حال خود رها نخواهد كرد تا آنكه خبيث را از پاكيزه جدا كند، و خداوند شما را بر غيب مطلع نمىكند. اى مردم، هيچ سرزمينِ آبادى نيست مگر آنكه خداوند اهل آن را در اثر تكذيبِ آيات الهى قبل از روز قيامت هلاك خواهد كرد و آن را تحت حكومت مهدى در خواهد آورد، و خداوند وعدهى خود را عملى مىنمايد».
ولايت و محبت اهل بيت
در بخش هفتم، حضرت تكيهى سخن را بر اثراتِ ولايت و محبت اهلبيت عليهمالسلام قرار دادند و سورهى حمد را- كه همه روزه تمام مسلمانان آن را مىخوانند- قرائت كردند و فرمودند: «اين سوره دربارهى من نازل شده، و بخدا قسم دربارهى ايشان (امامان) نازل شده است. بطور عموم شامل آنهاست و بطور خاص دربارهى آنان است». و بيان كردند كه اصحاب صراط مستقيم در سورهى حمد شيعيان اهلبيتعليهمالسلام هستند.
سپس آياتى از قرآن دربارهى اهل بهشت تلاوت فرمودند و آنها را به شيعيان و پيروان آل محمدعليهمالسلام تفسير فرمودند. آياتى هم دربارهى اهل جهنم تلاوت كردند و آنها را به دشمنان آل محمدعليهمالسلام معنى كردند. از جمله فرمودند:
بدانيد كه دوستان ايشان كسانىاند كه با سلامتى و در حال امن وارد بهشت مىشوند، و ملائكه با سلام به ملاقات آنان مىآيند و مىگويند: «سَلامٌ عَلَيْكُمْ، طِبْتُمْ، فَادْخُلُوها خالِدينَ». «سلام بر شما، پاكيزه شديد، پس براى هميشه داخل بهشت شويد».
نسل امامت، مسئلهى ديگرى بود كه با لسانى ديگر در اين بخش مورد تأكيد حضرت قرار گرفت و فرمودند: اى مردم، بدانيد كه من پيامبرم و على امام و وصى بعد از من است، و امامان بعد از او فرزندان او هستند. بدانيد كه من پدر آنانم و آنها از صلب او بوجود مىآيند.
حضرت مهدى(عج)
در بخش هشتم مطالبى اساسى دربارهى حضرت بقية اللَّه الاعظم حجة بن الحسن المهدى ارواحنا فداه فرمودند و مفصلاً اوصاف و شئون خاص حضرتش را مطرح كردند و آيندهاى پر از عدل و داد به دست امام زمان عجل اللَّه فرجه را به جهانيان مژده دادند. سخنان بلند حضرت براى جمعيتى كه در آغاز راه اسلام بودند بسيار تعجبانگيز بود كه فرمودند:
بدانيد كه آخرينِ امامان، مهدى قائم از ماست. اوست غالب بر اديان، اوست انتقام گيرنده از ظالمين، اوست فاتح قلعهها و منهدم كنندهى آنها، اوست غالب بر هر قبيلهاى از اهل شرك و هدايت كنندهى آنان.
بدانيد كه اوست گيرندهى انتقام هر خونى از اولياء خدا. اوست يارى دهندهى دين خدا.
بدانيد كه اوست استفاده كننده از دريايى عميق. اوست كه هر صاحب فضيلتى را بقدر فضلش و هر صاحب جهالتى را بقدر جهلش نشانه مىدهد. اوست انتخاب شده و اختيار شدهى خداوند. اوست وارث هر علمى و احاطه دارنده به هر فهمى.
بدانيد كه اوست خبر دهنده از پروردگارش، و بالا برندهى آيات الهى. اوست هدايت يافتهى محكمبنيان. اوست كه كارها به او سپرده شدهاست.
اوست كه پيشينيان به او بشارت دادهاند، اوست كه بعنوان حجت باقى مىماند و بعد از او حجتى نيست. هيچ حقى نيست مگر همراه او، و هيچ نورى نيست مگر نزد او.
بدانيد او كسى است كه غالبى بر او نيست و كسى بر ضد او كمك نمىشود. اوست ولىِّ خدا در زمين و حكم كنندهى او بين خلقش و امين او بر نهان و آشكارش.
پيمان وفادارى با غدير
در بخش نهم مسئلهى بيعت را مطرح كردند و ارزش و پشتوانهى آن را چنين بيان فرمودند: بدانيد كه من بعد از پايان خطابهام شما را به دست دادن با من بعنوان بيعت با او و اقرار به او، و بعد از من به دست دادن با خود او فرامىخوانم. بدانيد كه من با خدا بيعت كردهام و على با من بيعت كرده است، و من از جانب خداوند براى او از شما بيعت مىگيرم.
در اين باره به قرآن استناد كردند و فرمودند: خداوند مىفرمايد:
«اِنَّ الَّذينَ يُبايِعُونَكَ اِنَّما يُبايِعُونَ اللَّهَ، يَدُ اللَّهِ فَوْقَ اَيْدِيهِمْ، فَمَنْ نَكَثَ فَاِنَّما يَنْكُثُ عَلى نَفْسِهِ، وَ مَنْ أَوْفى بِما عاهَدَ عَلَيْهُ اللَّهَ فَسَيُؤْتيهِ اَجْراً عَظيماً».(فتح/10)
كسانى كه با تو بيعت مىكنند در واقع با خدا بيعت مىكنند، دست خداوند بر روى دست آنان است. پس هر كس بيعت را بشكند اين شكستن بر ضرر خود اوست، و هر كس به آنچه با خدا عهد بسته وفادار باشد خداوند به او اجر عظيمى عنايت خواهد كرد.
احكام الهى جاودانه است
در دهمين بخش، حضرت دربارهى احكام الهى سخن گفتند كه مقصود بيانِ چند پايهى مهم عقيدتى بود:
يكى پيشبينى آيندهى مسلمين در مشكلات كه فرمودند: اگر زمان طويلى بر شما گذشت و كوتاهى نموديد يا فراموش كرديد، على صاحب اختيار شما است و براى شما بيان مىكند. او كه خداوند عزوجل بعد از من بعنوان امين بر خلقش او را منصوب نموده است. او از من است و من از اويم. او و آنانكه از نسل مناند از آنچه سؤال كنيد به شما خبر مىدهند و آنچه را نمىدانيد براى شما بيان مىكنند.
سپس مسئلهى ثابت بودن احكام الهى تا ابد را با عباراتى بلند بيان فرمودند:
اى مردم، هر حلالى كه شما را بدان راهنمايى كردم و هر حرامى كه شما را از آن نهى نمودم، هرگز از آنها بر نگشتهام و تغيير ندادهام. اين مطلب را بياد داشته باشيد و آن را حفظ كنيد و به يكديگر سفارش كنيد، و آن را تبديل نكنيد و تغيير ندهيد.
نكتهى ديگر مسائل جديدى بود كه در آينده براى مسلمين پيش مىآمد كه در اين باره فرمودند: مأمورم كه از شما بيعت بگيرم و با شما دست بدهم بر اينكه قبول كنيد آنچه از طرف خداوند عزوجل دربارهى اميرالمؤمنين على و جانشينان بعد از او آوردهام كه آنان از نسل من و اويند، (و آن موضوع) امامتى است كه فقط در آنها بپا خواهد بود، و آخر ايشان مهدى است تا روزى كه خداى مدبِّرِ قضا و قدر را ملاقات كند.
ديگر اينكه بالاترين امر به معروف و نهى از منكر را تبليغ پيام غدير اعلام كردند و فرمودند:
بدانيد بالاترين امر به معروف آنست كه سخن مرا بفهميد و آن را به كسانى كه حاضر نيستند برسانيد و او را از طرف من به قبولش امر كنيد و از مخالفتش نهى نمائيد، چرا كه اين دستورى از جانب خداوند عزوجل و از نزد من است، و هيچ امر به معروف و نهى از منكرى نمىشود مگر با امام معصوم.
با دوازده امام بيعت كنيد
در آخرين مرحلهى خطابه بيعتِ لسانى انجام شد. براى اين هدف دو زمينهسازى انجام شد:
يكى بيان علت اين بيعت لسانى بود. دربارهى اينكه قبل از بيعت با دست بصورت زبانى از آنان اقرار گرفتند، فرمودند:
اى مردم، شما بيش از آن هستيد كه با يك دست و در يك زمان با من دست دهيد، و پروردگارم مرا مأمور كرده است كه از زبان شما اقرار بگيرم دربارهى آنچه منعقد نمودم براى على اميرالمؤمنين و امامانى كه بعد از او مىآيند و از نسل من و اويند، چنانكه به شما فهماندم كه فرزندان من از صلب اويند.
ديگرى تعيين عبارات حاكى از محتواى بيعت بود كه مىبايست همهى مردم به آن اقرار مىكردند و بيعت با دست هم حساب مىشد. از آنجا كه اين بيعت بر سر يك مسئلهى موقت و زود گذر نبود بلكه بر سر يك اعتقاد آن هم به بلنداى ابديت بود، لذا حضرت عبارات مفصلى را بر لسان مبارك جارى كردند و از مردم خواستند آنها را عيناً تكرار كنند.
لذا خطاب به حاضرين فرمودند: پس همگى چنين بگوئيد:
«ما شنيديم و اطاعت مىكنيم و راضى هستيم و سر تسليم فرود مىآوريم دربارهى آنچه از جانب پروردگار ما و خودت به ما رساندى، دربارهى امر امامتِ اماممان على اميرالمؤمنين و امامانى كه از صلب او به دنيا مىآيند.
بر اين مطلب با قلبهايمان و با جانمان و با زبانمان و با دستانمان با تو بيعت مىكنيم. بر اين عقيده زندهايم و با آن مىميريم و (روز قيامت) با آن محشور مىشويم. تغيير نخواهيم داد و تبديل نمىكنيم و شك نمىكنيم و انكار نمىنمائيم و ترديد به دل راه نمىدهيم و از اين قول برنمىگرديم و پيمان را نمىشكنيم.
تو ما را به موعظهى الهى نصيحت نمودى دربارهى على اميرالمؤمنين و امامانى كه گفتى بعد از او از نسل تو و فرزندان اويند، يعنى حسن و حسين و آنانكه خداوند بعد از آن دو منصوب نموده است.
پس براى آنان عهد و پيمان از ما گرفته شد، از قلبهايمان و جانهايمان و زبانهايمان و ضمايرمان و دستهايمان. هر كس توانست با دست بيعت مىنمايد و گرنه با زبانش اقرار مىكند. هرگز در پى تغيير اين عهد نيستيم و خداوند (در اين باره) از نفسهايمان دگرگونى نبيند.
ما اين مطالب را از قول تو به نزديك و دور از فرزندانمان و فاميلمان مىرسانيم، و خدا را بر آن شاهد مىگيريم. خداوند در شاهد بودن كفايت مىكند و تو نيز بر اين اقرار ما شاهد هستى«.
پيداست كه حضرت، عين كلامى را كه مىبايست مردم تكرار كنند به آنان القا فرمودند و عبارات آن را مشخص كردند تا هر كس به شكل خاصى براى خود اقرار نكند، بلكه همه به مطلب واحدى كه حضرت از آنان مىخواهد التزام دهند و بر سر آن بيعت نمايند. مردم نيز پس از هر جمله، آن را تكرار مىكردند و بدينوسيله از همان فراز منبر بيعت عمومى گرفته شد.
همچنين از مردم خواستند خدا را بر چنين نعمتى سپاسگزار باشند كه اجازه نداد مردم با انتخاب ناقص خود خليفهاى براى خود برگزينند، بلكه ذات الهى مستقيماً در اين باره تصميمگيرى نمود و نتيجهى آن را به بشر الزام فرمود.
كلمات نهايى پيامبر (صلیاللهعلیهوآله) دعا براى اقراركنندگان به سخنانش و نفرين بر منكرين اوامر آن حضرت بود، و با حمد خداوند خطابهى حضرت پايان يافت.
مراسم سه روزه در غدير
تبريك و تهنيت غدير و ولايت
پس از اتمام خطبه، صداى مردم بلند شد كه: «آرى، شنيديم و طبق فرمان خدا و رسول با قلب و جان و زبان و دستمان اطاعت مىكنيم».
بعد به سوى پيامبر و اميرالمؤمنين صلوات اللَّه عليهما و آلهما ازدحام كردند و براى بيعت سبقت مىگرفتند و با ايشان دست بيعت مىدادند. اين ابراز احساسات و فريادهاى شعفى كه از جمعيت برمىخاست، شكوه و ابهت بىمانندى به آن اجتماع بزرگ مىبخشيد.
در اين حال پيامبر (صلیاللهعلیهوآله) مىفرمود: «الْحَمْدُ للَّهِ الَّذي فَضَّلَنا عَلى جَميعِ الْعالَمينَ».
نكتهى قابل توجهى كه در هيچيك از پيروزىهاى پيامبر (صلیاللهعلیهوآله) - چه در جنگها و چه ساير مناسبتها و حتى فتح مكه- سراغ نداريم، اين است كه حضرت در روز غدير فرمودند: «به من تبريك بگوئيد! به من تهنيت بگوئيد! زيرا خداوند مرا به نبوّت و اهلبيتم را به امامت اختصاص داده است»؛ و اين نشانهى فتح بزرگ و در هم شكستن كامل سنگرهاى كفر و نفاق بود.
از سوى ديگر پيامبر (صلیاللهعلیهوآله) به منادى خود دستور دادند تا بين مردم گردش كند و اين خلاصهى غدير را تكرار كند: «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلِىٌّ مَوْلاهُ، اَللَّهُمَّ والِ مَنْ والاهُ وَ عادِ مَنْ عاداهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ»، تا در غدير بعنوان تابلوى ابدى ولايت بر دلها نقش بندد.
بيعت مردان
پيامبر (صلیاللهعلیهوآله) ضمن سخنرانى وعده داده بودند كه پس از پايان سخنرانى از شما بيعت خواهم گرفت، آنجا كه فرمودند:
بدانيد كه من بعد از پايان خطابهام شما را به دست دادن با من بعنوان بيعت با او و اقرار به او، و بعد از من به دست دادن با خود او فرا مىخوانم. بدانيد كه من با خدا بيعت كردهام و على با من بيعت كرده است، و من از جانب خداوند براى او از شما بيعت مىگيرم.
بيعت غدير به معناى التزام و پيمان وفادارى به ولايت دوازده امام معصوم عليهمالسلام بود، و محتواى آن ضمن سخنرانى حضرت تعيين شده بود، و مردم بصورت لسانى به آن اقرار كرده بودند.
براى آنكه رسميت مسئله محكمتر شود، و آن جمعيت انبوه بتوانند مراسم بيعت را بطور منظم و برنامهريزى شدهاى انجام دهند، پيامبر (صلیاللهعلیهوآله) پس از پايان سخنرانى دستور دادند تا دو خيمه برپا شود. يكى از خيمهها را مخصوص خود قرار دادند و در آن جلوس فرمودند، و به اميرالمؤمنين (عليهالسلام) دستور دادند تا در خيمهى ديگر جلوس نمايد، و امر كردند تا مردم جمع شوند.
پس از آن مردم دسته دسته در خيمهى پيامبر (صلیاللهعلیهوآله) حضور مىيافتند و با آن حضرت دست بيعت مىدادند و تبريك و تهنيت مىگفتند. سپس در خيمهى مخصوص اميرالمؤمنين (عليهالسلام) حاضر مىشدند و بعنوان امام و خليفهى بعد از پيامبرشان با آن حضرت دست بيعت مىدادند و پيمان وفادارى مىبستند، و بعنوان «اميرالمؤمنين» بر او سلام مىكردند، و اين مقام والا را تبريك مىگفتند.
برنامهى بيعت تا سه روز ادامه داشت، و اين مدت را حضرت در غدير اقامت داشتند، و برنامه چنان حساب شده بود كه همهى مردم در آن شركت كردند.
از كسانى كه در غدير با اميرالمؤمنين (عليهالسلام) بيعت نمودند همانهايى بودند كه زودتر از همه آن را شكستند و پيش از همه پيمان خود را زير پا گذاشتند و بعد از پيامبر (صلیاللهعلیهوآله) يكى پس از ديگرى رو در روى اميرالمؤمنين (عليهالسلام) ايستادند.
جالب اينكه عمر بعد از بيعت اين كلمات را بر زبان مىراند: «افتخار برايت باد، گوارايت باد اى پسر ابىطالب، خوشا به حالت اى اباالحسن، اكنون مولاى من و مولاى هر مرد و زن مؤمنى شدهاى»!
از آن جالبتر اينكه پس از امر پيامبر (صلیاللهعلیهوآله) همهى مردم بدون چون و چرا با اميرالمؤمنين (عليهالسلام) بيعت مىكردند، ولى ابوبكر و عمر گفتند: آيا اين امر از طرف خداوند است يا از طرف رسولش (يعنى: از جانب خود مىگويى)؟ حضرت فرمود:
از طرف خدا و رسولش است. آيا چنين مسئلهى بزرگى بدون امر خداوند مىشود«؟ و نيز فرمود: »آرى حق است از طرف خدا و رسولش كه على اميرالمؤمنين است«.
بيعت زنان
پيامبر (صلیاللهعلیهوآله) دستور دادند تا زنان هم با آن حضرت بيعت كنند و بعنوان «اميرالمؤمنين» سلام كنند و به حضرتش تبريك و تهنيت بگويند، و اين دستور را دربارهى همسران خويش مؤكد داشتند.
براى اين منظور- چون اكثر زنان نامحرم بودند- به دستور حضرت ظرف آبى آوردند و پردهاى بر روى آن زدند بطورى كه زنان در آن سوى پرده دستِ خود را در آب قرار مىدادند و اميرالمؤمنين (عليهالسلام) در سوى ديگر دست خود را در آب مىگذاشت و بدين صورت بيعت زنان هم با آن حضرت انجام گرفت.
يادآور مىشود كه بانوى بزرگ اسلام حضرت فاطمه زهراعليهاالسلام از حاضرين در غدير بودند. همچنين كليهى همسران پيامبر (صلیاللهعلیهوآله) و امهانى خواهر اميرالمؤمنين (عليهالسلام) و فاطمه دختر حضرت حمزه و اسماء بنت عميس در آن مراسم حضور داشتند.
عمامه «سحاب»
عرب هرگاه مىخواستند رياست شخص بزرگى را بر قومى اعلام كنند يكى از مراسمشان بستن عمامه بر سر او بود. اهميت اين برنامه آنگاه بيشتر مىشد كه شخص بزرگى عمامهى خود را بر سر كسى ببندد و اين به معناى اعتماد بر او بود.
پيامبر (صلیاللهعلیهوآله) در مراسم غدير عمامهى خود را كه «سحاب» نام داشت، بعنوان تاج افتخار بر سر اميرالمؤمنين (عليهالسلام) بستند و انتهاى عمامه را بر دوش آن حضرت قرار دادند و فرمودند: «عمامه تاج عرب است». اميرالمؤمنين (عليهالسلام) در اين باره چنين مىفرمايند:
پيامبر در روز غدير خم عمامهاى بر سرم بستند و يك طرف آن را بر دوشم آويختند و فرمودند: «خداوند در روز بدر و حنين، مرا با ملائكهاى كه چنين عمامهاى به سر داشتند يارى نمود».
شعر غدير
از زيباترين برنامههاى غدير جلوهى فرهنگى آن بود كه در قالب ادبيات شعرى خود را نشان داد. در مراسم پرشور غدير، حضور حسان بن ثابت شاعر بزرگ عرب از عنايات خداوند بود، چرا كه درخواست اين شاعر زبردست بسيار جلب توجه كرد.
او به حضرت عرض كرد: يا رسول اللَّه، اجازه مىفرمائيد شعرى را كه به مناسبت اين واقعهى عظيم دربارهى على بن ابىطالب (عليهالسلام) سرودهام بخوانم؟ حضرت فرمودند: بخوان به نام خداوند و بركت او.
حسان بر جاى بلندى قرار گرفت و مردم براى شنيدن كلامش ازدحام كردند و گردن كشيدند. او گفت: «اى بزرگان قريش، سخن مرا به گواهى و امضاىِ پيامبر گوش كنيد».
سپس اشعارى را كه همانجا سروده بود خواند تا بعنوان سند غدير بماند. ذيلاً متن عربى شعر حسان و ترجمهى آن را مىآوريم:
اَلَمْ تَعْلَمُوا أَنَّ النَّبِىَّ مُحَمَّداً لَدى دَوْحِ خُمٍّ حينَ قامَ مُنادِياً
وَ قَد جاءَهُ جِبْريلُ مِنْ عِنْدِ رَبِّهِ بِأنَّكَ مَعْصُومٌ فَلا تَكُ وانِياً
وَ بَلِّغْهُمُ ما أَنْزَلَ اللَّهُ رَبُّهُمْ وَ إِنْ اَنْتَ لَمْتَفْعَلْ وَ حاذَرْتَ باغِياً
عَلَيْكَ فَما بَلَّغْتَهُمْ عَنْ إِلهِهِمْ رِسالَتَهُ إِنْ كُنْتَ تَخْشَى الْأَعادِيا
فَقامَ بِهِ إِذْ ذاكَ رافِعُ كَفِّهِ بِيُمْنى يَدَيْهِ مُعْلِنُ الصَّوْتِ عالِياً
فَقالَ لَهُمْ: مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ مِنْكُمُ وَ كانَ لِقَوْلي حافِظاً لَيْسَ ناسِياً
فَمَوْلاهُ مِنْ بَعْدي عَلِيٌّ وَ اِنَّني بِهِ لَكُمْ دُونَ الْبَرِيَّةِ راضِياً
فَيا رَبِّ مَنْ والى عَلِيّاً فَوالِهِ وَ كُنْ لِلَّذي عادى عَلِيّاً مُعادِياً
وَ يا رَبِّ فَانْصُرْ ناصِريهِ لِنَصْرِهِمْ إِمامَ الْهُدى كَالْبَدْرِ يَجْلُو الدَّياجِيا
وَ يا رَبِّ فَاخْذُلْ خاذِليهِ وَ كُنْ لَهُمْ إِذا وَقَفُوا يَوْمَ الْحِسابِ مُكافِياً
آيا نمىدانيد كه محمد پيامبر خدا (صلیاللهعلیهوآله) كنار درختان غدير خم به حالت ندا ايستاد، و اين در حالى بود كه جبرئيل از طرف خداوند پيام آورده بود كه در اين امر سستى مكن كه تو محفوظ خواهى بود، و آنچه از طرف خداوند بر تو نازل شده به مردم برسان، و اگر نرسانى و از ظالمان بترسى و از دشمنان حذر كنى رسالت پروردگار را نرساندهاى.
در اينجا بود كه پيامبر (صلیاللهعلیهوآله) دست على (عليهالسلام) را بلند كرد و با صداى بلند فرمود: «هر كس از شما كه من مولاى او هستم و سخن مرا بياد مىسپارد و فراموش نمىكند، مولاى او بعد از من على است، و من فقط به او- نه به ديگرى- بعنوان جانشين خود براى شما راضى هستم. پروردگارا، هر كس على را دوست بدارد او را دوست بدار، و هر كس با على دشمنى كند او را دشمن بدار. پروردگارا، يارىكنندگان او را يارى فرما بخاطر نصرتشان امام هدايت كنندهاى را كه در تاريكيها مانند ماه شب چهارده روشنى مىبخشد. پروردگارا، خواركنندگان او را خوار كن و روز قيامت كه براى حساب مىايستند خود جزا بده».
پس از اشعار حسان، پيامبر (صلیاللهعلیهوآله) فرمود: اى حسان، مادامى كه با زبانت از ما دفاع مىكنى، از سوى روح القدس مؤيد خواهى بود.
حضور جبرئيل در غدير
ظهور ملائكه به صورت آدمى در موارد خاصى اتفاق افتاده كه پيام خاصى براى هدايت مردم همراه داشته است. در غدير نيز اين اتفاق پس از سخنرانى پيامبر (صلیاللهعلیهوآله) پيش آمد و بار ديگر حجت را بر همگان تمام كرد.
مردى زيبا صورت و خوشبوى كنار مردم ايستاده بود و مىگفت:
بخدا قسم، روزى مانند امروز هرگز نديدم. چقدر كار پسر عمويش را مؤكّد نمود، و براى او پيمانى بست كه جز كافر به خدا و رسولش آن را بر هم نمىزند. واى بر كسى كه پيمان او را بشكند.
عمر نزد پيامبر (صلیاللهعلیهوآله) آمد و عرض كرد: شنيدى اين مرد چه گفت؟! حضرت فرمود: آيا او را شناختى؟ گفت: نه. حضرت فرمود:
او روح الأمين جبرئيل بود. تو مواظب باش اين پيمان را نشكنى، كه اگر چنين كنى خدا و رسول و ملائكه و مؤمنان از تو بيزار خواهند بود!
معجزه الهى در غدير
آنچه در غدير براى مردم بيان شد بزرگترين پيام اسلام، يعنى ولايت اهل بيت عليهمالسلام بود. اگر در موارد بسيارى از اتمام حجتهاى الهى معجزهاى از سوى پيامبر (صلیاللهعلیهوآله) صورت مىگرفت تا اطمينان قلوب آن مردم و نسلهاى تاريخ باشد، در غدير خداوند در حضور پيامبرش مستقيماً معجزه نشان داد و امضاى الهى را بر خط پايان غدير ثبت كرد.
در آخرين ساعات از روز سوم «حارث فهرى» با دوازده نفر از اصحابش نزد پيامبر (صلیاللهعلیهوآله) آمد و گفت:
اى محمد! سه سؤال از تو دارم:
1. آيا شهادت به يگانگى خداوند و پيامبرى خود را از جانب پروردگارت آوردهاى يا از پيش خود گفتى؟
2. آيا نماز و زكات و حج و جهاد را از جانب پروردگار آوردهاى يا از پيش خود گفتى؟
3. آيا اينكه دربارهى على بن ابىطالب گفتى: «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِيّ مَوْلاه...»، از جانب پروردگار بود يا از پيش خود گفتى؟
حضرت در جواب هر سه سؤال فرمودند: «خداوند به من وحى كرده است، و واسطهى بين من و خدا جبرئيل است، و من اعلان كنندهى پيام خدا هستم، و بدون اجازهى پروردگارم خبرى را اعلان نمىكنم».
حارث گفت: «خدايا، اگر آنچه محمد مىگويد حق و از جانب توست، سنگى از آسمان بر ما ببار يا عذابى دردناك بر ما بفرست».
همينكه سخن حارث تمام شد و به راه افتاد، خداوند سنگى از آسمان بر او فرستاد كه از مغزش وارد شد و همانجا او را هلاك كرد و ماجراى اصحاب فيل جلوى ديدگان 120000 جمعيت حاضر در غدير تكرار شد.
بعد از اين جريان، آيهى «سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ، لِلْكافِرينَ لَيْسَ لَهُ دافِعٌ...» (معارج/1-3) نازل شد. پيامبر (صلیاللهعلیهوآله) رو به مردم كردند و فرمودند: آيا ديديد؟ گفتند: آرى. فرمودند: شنيديد؟ گفتند: آرى. پس از اين اقرار مردم فرمودند:
خوشا به حال كسى كه ولايت او را بپذيرد، و واى بر كسى كه با او دشمنى كند. على و شيعيانش را مىبينم كه در روز قيامت سوار بر شتران با چهرههايى جوان، در باغهاى بهشت گردانده مىشوند در حالى كه تاج بر سر دارند و ترسى بر آنان نيست و محزون نمىشوند و با رضايتى عظيم از سوى خدا مؤيد هستند، و اين است رستگارى بزرگ!! تا آنكه در حظيرة القدس از جوار رب العالمين ساكن شوند، كه در آن برايشان هر چه بخواهند و آنچه چشمها لذت ببرند آماده است و در آن دائمى خواهند بود، و ملائكه به آنان مىگويند: «سَلامٌ عَلَيْكُمْ بِما صَبَرْتُمْ، فَنِعْمَ عُقْبَى الدّارِ».(رعد/24)
با اين معجزه، بر همگان مسلّم شد كه «غدير» از منبع وحى سرچشمه گرفته و يك فرمان الهى است.
از سوى ديگر، تعيين تكليف براى همهى منافقان آن روز و طول تاريخ شد كه همچون حارث فهرى فكر مىكنند و به گمان خود خدا و رسول را قبول دارند، و بعد از آنكه مىدانند ولايت على بن ابىطالب (عليهالسلام) از طرف خداست صريحاً مىگويند: ما تحمل آن را نداريم!! اين پاسخ دندان شكن و فورى خداوند ثابت كرد كه هر كس ولايت على (عليهالسلام) را نپذيرد منكر سخن خدا و رسول است.
پايان مراسم غدير
بدين ترتيب پس از سه روز، مراسم غدير پايان پذيرفت و آن روزها بعنوان «ايام الولاية» در ذهنها نقش بست. گروهها و قبائل عرب، با دنيايى از معارف اسلام، پس از وداع با پيامبرشان و معرفت كامل به جانشينِ او، راهىِ شهر و ديار خود شدند. پيامبر (صلیاللهعلیهوآله) نيز عازم مدينه گرديدند در حاليكه كاروان نبوت را به سر منزل مقصود رسانده بودند.
خبر «واقعهى غدير» در شهرها منتشر شد و به سرعت شايع گرديد و به گوش همگان رسيد، و بدون شك توسط مسافران و ساربانان و بازرگانان تا اقصى نقاط عالم آن روز يعنى ايران و روم و چين پخش شد و غير مسلمانان هم از آن با اطلاع شدند.
بدين وسيله جامعهى اسلامى بار ديگر قدرت خود را به نمايش گذاشت، و از حملات احتمالى بيگانه مصون ماند. بدينگونه بود كه خداوند حجتش را بر مردم تمام كرد؛ چنانكه اميرالمؤمنين (عليهالسلام) مىفرمايد:
ما عَلِمْتُ اَنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآله) تَرَكَ يَوْمَ الْغَديرِ لِاَحَدٍ حُجَّةً وَ لا لِقائِلٍ مَقالاً:...
پيامبر (صلیاللهعلیهوآله) در روز غدير براى احدى عذرى و براى كسى سخنى باقى نگذاشت.
به اميد آنكه در پانزدهمين قرن غدير پيام آن را به فرداها برسانيم، و از سنگر غدير سقيفه را نشانه رويم، تا پرچم ولايت را بر بلنداى تاريخ سر فراز داريم و لبخند رضايت بر لبان مبارك صاحب غدير بنشانيم.